غرور.جهالت.عشق
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ
اخرین بار بین یک خط دو لاین باهم حرکت کردیم
مثل موازی ها
هردومون تو نفرت بودیم،
یه خط داشتیم به اسم" تفاهم
اخرشم که تیر نفرت زد و..
اون روزهای اخر خیلی حس نزدیکی بهش داشتم
انگار که فکرش میخوندم،
فکرم رو میخوند
تو اوج سکوت حرف نگاهایی ردوبدل میشد
که جای کلمات نمیگرفتن
ما کسی بودیم که از رفتار وهوش،اخلاق هم لذت میبردیم
ولی نمیتونستیم باهم باشیم،نمیتونستیم نزدیک هم باشیم،نمیتونستیم حرفی بزنیم
چون ما ایده ال هم نبودیم
ما به چیزی در عمق وجودمون معتقد بودیم که قرار بود در اینده انکارش کنیم
ما هردو اسیر غرور شدیم.
میتونستیم حس لمس دست همدیگرو احساس کنیم.
میتونستم گرمایی قهوه ای که میخوریم رو تصور کنیم
میتونستیم ولی نخواستیم
غرور،جهالت،انکار قوی تر از عشق بودند- ۹۴/۰۷/۱۲