Invisible_Girl

یه دانشجوی داروساز خسته که منتظر ه هرچه زودتر فارغ التحصیل شه و بره دنبال ارزوهاش
یه دختر 23ساله نامرئی که میخواد نشون بده کی هست،چی فکر میکنه،چی میخواد.
یه رفیق بامعرفت که همیشه از دوستاش جلوتر بوده.
کسی که توی زمان ومکان اشتباه متولد شد!

بایگانی
آخرین مطالب

غرور.جهالت.عشق

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ

 

اخرین بار بین یک خط دو لاین باهم حرکت کردیم

مثل موازی ها

هردومون تو نفرت بودیم،

یه خط داشتیم به اسم" تفاهم

اخرشم که  تیر نفرت زد و..

اون روزهای اخر خیلی حس نزدیکی بهش داشتم

انگار که فکرش میخوندم،

فکرم رو میخوند

تو اوج سکوت حرف نگاهایی ردوبدل میشد

که جای کلمات نمیگرفتن

ما کسی بودیم که از رفتار وهوش،اخلاق هم لذت میبردیم

ولی نمیتونستیم باهم باشیم،نمیتونستیم نزدیک هم باشیم،نمیتونستیم حرفی بزنیم

چون ما ایده ال هم نبودیم

ما به چیزی در عمق وجودمون معتقد بودیم که قرار بود در اینده انکارش کنیم

ما هردو اسیر غرور شدیم.

میتونستیم  حس لمس دست همدیگرو احساس کنیم.

میتونستم گرمایی قهوه ای که میخوریم رو تصور کنیم

میتونستیم ولی نخواستیم

غرور،جهالت،انکار قوی تر از عشق بودند
  • spencer hastings

نظرات  (۱)

قدرت کاذبیه.
قوی تر نیستن وگرنه.
به آدم قدرت نابود کردن میدن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی